|
|
نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392
بازدید : 1585
نویسنده : Mohammad
|
|
داستان بلند سری سوم
.
خنده تلخ سرنوشت
نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم
هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود..
ادامه داستان درادامه مطالب.![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/36.gif)
:: موضوعات مرتبط:
داستان بلند ,
,
:: برچسبها:
داستان بلند ,
نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392
بازدید : 1515
نویسنده : Mohammad
|
|
داستان بلند سری دوم
.
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه …![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/36.gif)
ادامه داستان درادامه مطالب.![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/44.gif)
:: موضوعات مرتبط:
داستان بلند ,
,
:: برچسبها:
داستان بلند ,
نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392
بازدید : 1696
نویسنده : Mohammad
|
|
داستان بلند سری اول
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
ادامه این داستان زیبادرادامه مطالب.![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/36.gif)
:: موضوعات مرتبط:
داستان بلند ,
,
:: برچسبها:
داستان بلند ,
|
|
|